شاید فردا دیر باشد
داستان کوتاه،اس ام اس،پ ن پ،طنز
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
من و خدا
داستان های عاشقانه
اس ام اس
همه چیز در این جا !!!
مطالب جالب و طنز(حتما سر بزنید)
دنیای خنده
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های کوتاه و جالب و آدرس shortstories.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 52
بازدید ماه : 223
بازدید کل : 139822
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
Yas

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, :: 19:29 :: نويسنده : Yas

 



همه شما خوب هستيد و همه شما رو دوست دارم.

شاید فردا دیر باشد

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر رویدو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند 

سپس ازآنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشانبگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند

بقیه وقت کلاس با انجاماین تکلیف درسی گذشت و هرکدام از دانش آموزان پس از اتمام ،برگه های خود را به معلمتحویل داده کلاس را ترک کردند 

روز شنبه ، معلم نام هر کدام از دانشآموزان را در برگه ای جداگانه نوشت ، وسپس تمام نظرات بچه های دیگر در مورد هر دانشآموز را در زیر اسم آنها نوشت 

روز دوشنبه ، معلم برگه مربوط به هر دانشآموز را تحویل داد 

شادی خاصی کلاس را فرا گرفت
معلم این زمزمهها را از کلاس شنید واقعا ؟ 

"
من هرگز نمی دانستم که دیگران به وجود مناهمیت می دهند! "

"
من نمی دانستم که دیگران اینقدر مرا دوست دارند . "

دیگر صحبتی ار آن برگه ها نشد .

معلم نیز ندانست که آیا آنها بعداز کلاس با والدینشان در مورد موضوع کلاس به بحث وصحبت پرداختند یا نه ، به هر حالبرایش مهم نبود .

آن تکلیف هدف معلم را بر آورده کرده بود .دانش آموزان ازخود و تک تک همکلاسی هایشان راضی بودند با گذشت سالها بچه های کلاس از یکدیگردورافتادند . چند سال

بعد ، یکی از دانش آموزان درجنگ ویتنام کشته شد . ومعلمش در مراسم خاکسپاری او شرکت کرد .

او تابحال ، یک سرباز ارتشی را درتابوت ندیده بود ... پسر کشته شده ، جوان خوش قیافه وبرازنده ای به نظر می رسید .

کلیسا مملو از دوستان سرباز بود . دوستانش با عبور از کنار تابوت وی ،مراسم وداع را بجا آوردند . معلم آخرین نفر در این مراسم تودیع بود .

بهمحض اینکه معلم در کنار تابوت قرار گرفت، یکی از سربازانی که مسئول حمل تابوت بود ،به سوی او آمد و پرسید : " آیا شما معلم ریاضی مارک نبودید؟ "

معلم با تکاندادن سر پاسخ داد : " چرا"

سرباز ادامه داد : " مارک همیشه درصحبتهایش ازشما یادمی کرد . "پس از مراسم تدفین ، اکثر همکلاسی هایش برای صرف ناهار گرد همآمدند . پدر و مادر مارک نیز

که در آنجا بودند ، آشکارا معلوم بود که منتظرملاقات با معلم مارک هستند .

پدر مارک در حالیکه کیف پولش را از جیبش بیرونمی کشید ، به معلم گفت :"ما می خواهیم چیزی را به شما نشان دهیم که فکر می کنیمبرایتان آشنا باشد . "او با دقت دو برگه کاغذ

فرسوده دفتریادداشت که ازظاهرشان پیدا بود بارها وبارها تا خورده و با نواری به هم بسته شده بودند را ازکیفش در آورد .

خانم معلم با یک نگاه آنها را شناخت . آن کاغذها ، همانیبودند که تمام خوبی های مارک از دیدگاه دوستانش درونشان نوشته شده بود .

مادر مارک گفت : " از شما به خاطر کاری که انجام دادید متشکریم . همانطورکه می بینید مارک آن را همانند گنجی نگه داشته است . "

همکلاسی های سابقمارک دور هم جمع شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد و گفت : " من هنوز لیست خودم رادارم . اون رو در کشوی بالای میزم گذاشتم . "

همسر چاک گفت : " چاک از منخواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم . "

مارلین گفت : " من هم برایخودم را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام . "

سپس ویکی ، کیفش را از ساکبیرون کشید ولیست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت :" این همیشه با منه . . . . " . " من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگه

نداشته باشد . "

معلمبا شنیدن حرف های شاگردانش دیگر طاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برایهمه دوستانش که دیگر او را نمی دیدند ، گریه می کرد .

سرنوشت انسانها دراین جامعه بقدری پیچیده است که ما فراموش می کنیم این زندگی روزی به پایان خواهدرسید ، و هیچ یک از ما نمی داند که آن روز کی اتفاق خواهد

افتاد .

بنابراین به کسانی که دوستشان دارید و به آنها توجه دارید بگویید کهبرایتان مهم و با ارزشند ، قبل از آنکه برای گفتن دیر شده باشد.

اگر شماآنقدر درگیر کارهایتان هستید که نمی توانید چند دقیقه ای از وقتتان را صرف فرستادناین پیغام برای دیگران کنید ، به نظرشما این اولین باری خواهد بود

که شماکوچکترین تلاشی برای ایجاد تغییر در روابط تان نکردید ؟

هر چه به افرادبیشتری این پیغام را بفرستید ، دسترسی شما به آنهایی که اهمیت بیشتری برایتان دارند، بهتر و راحت تر خواهد بود .

بیاد داشته باشید چیزی را درو خواهید کرد کهپیش از این کاشته اید

دوست خوبم

اميدوارم هميشه خوبيهاي من رو بهياد داشته باشي و بديهام رو ببخشي و از ياد ببري ...

صميمانه برات آرزويموفقيت و شادكامي دارم

شاد و تندرست باشید
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نظرات (0)